
برد از سرم خیال
تو میل گناه را
میل گناه را و غم
اشتباه را
من مانده ام و
قافله ای تا مرا مگر
بیرون کشد ز چاه و
ببینم پگاه را
«دستم نمی رسد که
در آغوش گیرمت»
زانرو گرفته ام به
بغل یاد ماه را
گردون اگر به وفق
مرادم نگشته است
شادم که گم نمی
کنم ای خواجه راه را