فائ ءایتِ الله تُنکرونَ

زمانی که عشق تمام شد همان خداست.....
مشخصات بلاگ
آخرین نظرات
  • ۳۱ شهریور ۹۵، ۲۰:۵۶ - دل. بیقرار
    ... آهـــ
پیوندهای روزانه
سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۴۰ ب.ظ

یا زهرا ..

 

  

 

 

بوی دود می اید کجا میسوزد؟

نکند خانه ی مولاست خدا رحم کند 

هیزم آورده که آتش بزند این در را 

پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند 

همه جمعند و موافق که علی را ببرند 

و علی یکه و تنهاست خدا رحم کند

غزلم سوخت دلم سوخت دله آقا سوخت

روضه ی اَم ابیهاست خدا رحم کند 
۰ نظر ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۰
چهارشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۱۲ ب.ظ

اعتراض بانوان زنجانی به وزیر فرهنگ و ارشاد

12

۰ نظر ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۱۲

چادر

۱ نظر ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۵۰
پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۸ ق.ظ

اطلب لنا.....

یا رضا

شنیدم زیر لب 

خادمت میگفت :منو جدایی از آستانت خدا نکند ..........

السلام عیک یا علی ابن موسی الرضا اطلب لنا فی هذه الدنیا والآخره 


۲ نظر ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۱۸
پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۴ ق.ظ

صبر

تنها راهش این است .......

خوبی که برایت میکنند صبر کن 

بدی که دیدی باید صبر کنی 

در صبر کردن بزرگ شدن هست صبر که کردی بزرگ شدن را حس خواهی کرد 

بر دل تنگی هایت صبر کن .....فقط همین که بدانی او شاهد است کافیست 

و کفی بالله حسییبا

الله................

۱ نظر ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۱:۰۴
پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۵۴ ق.ظ

هیچم.......

انقدر جذب جمال ظاهری شدم که چند سباحی فراموشت کردم 

انســــان هــــر چیــــزی را کـــه می‌بـــــیند و به نــــظر او زیبــــــــا می‌آیـــــد، 

میـــــل به کــــرنش به آن پیــــدا می‌کند و آن را محتـــــــرم می‌شــــــــمارد؛


چرا نمیبینمت گاهی از نیدنت دلم میگیرد وقتی که جلوتر میروم میگویم تو مرا نمیبینی بعد تلنگری می آید ، میفهمم که آنی مرا فراموشی نکردی آنکه غافل بود خود من بودم  و باز شکر ناچیزم را قبول میکنی حس میکنم باز هم در آغوشت جای میگیرم 

حس بزرگیت برایم کاملا ملموس است ولی گاهی نفس خودم به خودم ظلم میکند کمکم کن بدون تو هیچم................

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۵۴
پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۴۵ ق.ظ

دلنوشته

خیلی سخته نعمتی داشته باشی نبینیش 

از اون سخت تر اینه که بعدش متوجه شی چی داشتی حالا دیگه از دستش دادی 

خدا نکنه یه روزی خدامونو گم کنیم 

خدایا هوامو داشته باش خیلی حواسم پرته اصلا تو باغ نیستم 

اللهم اجعلنی فی درعک الحصینه

۰ نظر ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۴۵
دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۰۸ ب.ظ

او شاهد است.................


مَشکــ حرم خشکــ شد

                  تو چشمے را خشکــ نکن

حجابدُرست است

 اگر با موهاے مِش کرده و سـاپورت تنگــ به هیئت بیایے

 و یا جیغ آرایشت از صداے روضـه خوان بلندتر باشد

 براے حســین فرقے ندارد،

 کــرَم او همه ے ما را نمک گیر مے کند

 اما به حُرمتِ همین نـان و نمکــ براے تو فــرق داشته باشد...

 فرق داشته باشد آنطور که به همـه جا مے روے به هئیت نــروی...


۰ نظر ۲۰ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۰۸
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۲۴ ب.ظ

نگهبان دل


نگهبانی دل
از شـــــهید بابایى پرسیدند :
" عــــباس جـــــان چه خبر ؟
چه کــار میـــکنى ؟ "
گــــفت :
" به نگهبانى دل مشغولیم .. که غیر از خـــــــدا کسی وارد نشود .. ! "

نگهبانی دل ، مصداق بارز جهاد اکبر است و چه قدر سخت است مواظبت از دل که نکند اغیار آن را تصرف کنند 
و چه قدر عرصه تنگ است بر کسی که اغیار خانه ی دلش را تصرف کرده اند و در حال دفع دشمنان است 
و خسر الدنیا و الآخره کسی که خیلی راحت با اغیار در دلش زندگی می کند و اصلا نمی گوید صاحب خانه کجاست ؟؟!

۱ نظر ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۴
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸ ق.ظ

هوالشهید

 

یکی ازرزمنده ها میگفت:
می خواستم برم دستشویی ، وقتی رسیدم دیدم همه آفتابه ها خالین .

برا پرکردن کردن آفتابه ها باید چند صد متر تا هور می رفتیم ، زورم اومد برم. یه بسیجی اون طرف وایساده بود

صداش زدم: برادر! میشه این آفتابه رو برام آب کنی؟ اونم آفتابه رو گرفت و رفت .

وقتی آورد دیدم آبی که آورده خیلی کثیفه. بهش گفتم : اگه از صد متر اونطرف تر آب اورده بودی تمیز تر بودا ، برو تمیزترش رو بیار.

آفتابه رو از من گرفت. رفت آب تمیز آورد و آروم رفت.
چند روز بعد قراربود فرمانده لشکر برامون حرف بزنه، دیدم همون کسی که چند روز پیش برام آب آورده بود، رفت پشت میکروفون!
کسی که امروز بهش میگن: سردار شهید مهدی زین الدین

 

۳ نظر ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۲۸