دل نوشته
هنوز حال و هوایی که داشتم دارم
هنوز حس گدایی که داشتم دارم
برای گمشده ها یک چراغ روشن کن
نیاز به راه نمایی که داشتم دارم
همان گدای قدیمی که داشتی داری
همان امام رضایی که داشتم دارم
هنوز حال و هوایی که داشتم دارم
هنوز حس گدایی که داشتم دارم
برای گمشده ها یک چراغ روشن کن
نیاز به راه نمایی که داشتم دارم
همان گدای قدیمی که داشتی داری
همان امام رضایی که داشتم دارم
تا حالا به مسابقه دو دقت کردی
خیلی جالبه
از اول اول تمام تمرکز دونده به اینه که یه فرصتی بهش دادن که باید تو این فرصت تمام وقت و توانش را بذاره برای هرچی بهتر استفاده کردن و رتبه بهتر آوردن
اولش نرم میدوه تا آخرش کم نیاره
هرچی هم که به آخرش نزدیک میشه سرعتش را بیشتر میکنه
زندگی ما مثل یک مسابقه دو میمونه
یه فرصته برای نزدیکتر شدن به خدا
هرچی بیشتر تمرکزت را بذاری برای رسیدن زودتر و بیشتر به هدف بعدش خوشحالتری
ممکنه بعد مسابقه به همه جایزه بدن و همه را یه طوری راضی کنن اما جایزه ای که به سابقون مقربون میدن یه چیز دیگست
آخر مسابقه وقتی نگاه میکنیم که ماهم میتونستیم جزو جون جونیای خدا بشیم و نشدیم انقدر حسرت خواهیم خورد که ...
بعضی وقتا تو مسیر دویدن منظره های قشنگی هست که توجه آدم را بخودش جلب میکنه و آدم را به غفلت میندازه
به حدی که یاد آدم میره تو مسابقست
پس فقط به خط پایان فکر کن و توانت را برا کل راه تقسیم کن
انقدر جذب جمال ظاهری شدم که چند سباحی فراموشت کردم
انســــان هــــر چیــــزی را کـــه میبـــــیند و به نــــظر او زیبــــــــا میآیـــــد،
میـــــل به کــــرنش به آن پیــــدا میکند و آن را محتـــــــرم میشــــــــمارد؛
چرا نمیبینمت گاهی از نیدنت دلم میگیرد وقتی که جلوتر میروم میگویم تو مرا نمیبینی بعد تلنگری می آید ، میفهمم که آنی مرا فراموشی نکردی آنکه غافل بود خود من بودم و باز شکر ناچیزم را قبول میکنی حس میکنم باز هم در آغوشت جای میگیرم
حس بزرگیت برایم کاملا ملموس است ولی گاهی نفس خودم به خودم ظلم میکند کمکم کن بدون تو هیچم................