فائ ءایتِ الله تُنکرونَ

زمانی که عشق تمام شد همان خداست.....
مشخصات بلاگ
آخرین نظرات
  • ۳۱ شهریور ۹۵، ۲۰:۵۶ - دل. بیقرار
    ... آهـــ
پیوندهای روزانه
جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۸ ق.ظ

هوالشهید

 

یکی ازرزمنده ها میگفت:
می خواستم برم دستشویی ، وقتی رسیدم دیدم همه آفتابه ها خالین .

برا پرکردن کردن آفتابه ها باید چند صد متر تا هور می رفتیم ، زورم اومد برم. یه بسیجی اون طرف وایساده بود

صداش زدم: برادر! میشه این آفتابه رو برام آب کنی؟ اونم آفتابه رو گرفت و رفت .

وقتی آورد دیدم آبی که آورده خیلی کثیفه. بهش گفتم : اگه از صد متر اونطرف تر آب اورده بودی تمیز تر بودا ، برو تمیزترش رو بیار.

آفتابه رو از من گرفت. رفت آب تمیز آورد و آروم رفت.
چند روز بعد قراربود فرمانده لشکر برامون حرف بزنه، دیدم همون کسی که چند روز پیش برام آب آورده بود، رفت پشت میکروفون!
کسی که امروز بهش میگن: سردار شهید مهدی زین الدین

 

نظرات  (۳)

باریک...
خیلی قشنگ بود 
شادی روح شهدای اسلام و امام راحل صلوات
افتادگی اموز اگر طالب فیضی
هر گز نخورد آب زمینی ک بلند است
۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۳۷ حلما حسینی
سلام... جالب بود
آره دیگه...دمگه هر نخاله ای لیاقت شهادت داشته... مرد بودن همشون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی